از عشق ،
نخواهم سرود
ازسیلی دژخیم ،
بر گونه ی درخت .
از عمق آتش و دود .
از رقص پرنده ،
در شلیک ِباد.
واژگون شدن و فریاد ،
در حادثه تزویر !؟
از عمق فاجعه بیداد . . .
طبین ِ باران را ،
سبز می سرایم سبز .
و عشق را ،
که رطوبت ِ دل انگیزش ،
باران ِ نغمه هاست . . .
شمعی بر فروغ ِ شب بی افروز !
تا از بیراهه ترین راه !! ؟
بی گزند ِ حوادث گذر کنیم . . .!!؟؟
ح - ب
تــوهـــم
30/07/1386